اشعار (حسین منزوی )

اشعار (حسین منزوی )

شعر و ادب پارسی
اشعار (حسین منزوی )

اشعار (حسین منزوی )

شعر و ادب پارسی

ابری رسید و آسمانم از تو پر شد ( حسین منزوی)

ابری رسید و آسمانم از تو پر شد 
بارانی آمد ، آبدانم از تو پر شد 

نام تو اول بغض بود و بعد از آن اشک 
اول دلم پس دیدگانم از تو پر شد 

جان جوان بودی تو و چندان دمیدی 
تا قلبت ای بخت جوانم از تو پر شد 

خون نیسیتی تا در تن میرنده گنجی 
جانی تو و من جاودانم از تو پر شد 

چون شیشه می گرداند عشق ، از روز اول 
تا روز آخر ، استکانم از تو پر شد 

در باغ خواهش های تن روییدی اما 
آنقدر بالیدی که جانم از تو پر شد 

پیش گل سرخ تو ،‌برگ زرد من کیست ؟
آه ای بهاری که خزانم از تو پر شد 

با هر چه و هر کس تو را تکرار کردم 
تا فصل فصل داستانم از تو پر شد 

آیینه ها در پیش خورشیدت نشاندم 
و آنقدر ماندم تا جهانم از تو پر شد

 

حسین منزوی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.